عناصر حیاتیِ حیات
اینکه تو پآییز یه قآصدک ریزه میزه اومد روی بینیام نشست
و قلقلکم داد و خندیدم ،
اینکه امروز هفت قطره گریه کردم و شورمزه شدم ،
اینکه نه تا کبوتر پشت پنجرهٔ اتاقم زیر آفتاب لمیده ن وخودشونو پف دادن ،
اینکه همهٔ دونه ریزه هایی که براشون میریزم رو با اشتها میخورن ،
اینکه یاکریمها با کبوترها سر نشستن پشت پنجره با هم دعوا میکنن
و من بهشون میخندم ،
یعنی اینکه زندگی هنوز ادامه داره ..
نظرات شما عزیزان: